بهش گفتم که چقدر دوستم داری؟ 

 گفت: اندازه تمام شکوفه های بهاری
 و چه راست گفت!
 چون عمر شکوفه های بهاری دو روز است .............


 

تشبیه محیط دبیرستان به سریال ها و فیلم های سینمایی ۲

حیاط مدرسه : پارک ژوراسیک
زنگ ورزش : المپیک در بازداشتگاه
شوراءدبیران : جنگ نفتکشها
ناظم : پلیس آهنی
کنکور : بالاتر از خطر
دیدن معلم از دور : سایه عقاب ها
نگاه معلم : بگذار زندگی کنم
دانشگاه : سرزمین آرزوها
خارج از مدرسه : آن سوی آتش
بحث با مدیر : فریاد زیر آب
شاگرد اول کلاس : پرنده کوچک خوشبختی
پای تخته : لبه تیغ
دیکتاتوری معلم : مزد ترس
منفی های پشت سر هم : گلوله های بی صدا
اولین دانش آموزی که معلم از او درس می پرسد : قربانی
وراجی سر کلاس : مجوز مرگ
آخر کلاس : بهشت پنهان
مبصر کلاس : افعی
بوی جوراب بچه ها : عطر گل یاس
دبیرام مدرسه ما : تبعیدی ها
اخراج از مدرسه : می خواهم زنده بمانم
سایه دبیر تربیتی : سایه شوگان
دفتر دبیران : خانه ارواح
نمره ده : شانس زندگی
اتاق ورزش : جزیره آدم خور ها
دستشویی : اطاق گاز
سال آخر دبیرستان : سال های بی قراری
ساختمان مدرسه : آسمان خراش جهنمی
اخراجی ها : بینوایان
رفتن به دانشگاه : هدف سخت
دفتر مدیر : کلبه وحشت
صاحبان نمره زیر ده : سربداران
کیف های دانش آموزان : محموله
ظرفیت نیمکت ها : دو نفر و نصفی
سوسک در کلاس : انفجار در اطاق عمل
کلاس خصوصی : وعده پنهان
زنگ ادبیات : نان و شعر
دفتر ناظم : محکمه عدالت
حالت دانش آموز هنگام پاسخ دادن : زرد قناری
دانش آموزان رشته ریاضی : سوته دلان
رفتار مشاور مدرسه با دانش آموزان : عاشقانه


تشبیه محیط دبیرستان به سریال ها و فیلم های سینمایی ۱

یه کمی شوخی...


مدرسه ما : پایگاه جهنمی
خروج از مدرسه : فرار از آلکاتراس
دیدن مدیر از دور : شبهی در تاریکی
نمره بیست : افسانه آه

مدیر مدرسه : مرد 6 میلیون دلاری
شوخی با مدیر : بازی با مرگ
روز دادن کارنامه : حادثه در کندوان
امتحان : شاید وقتی دیگر

روزی که معلم به کلاس نمی آید : بوی خوش زندگی
اخراج از کلاس : یک بار برای همیشه
نمازخانه دبیرستادن : قطعه ای از بهشت
زنگ آخر : آرایشگاه زیبا

امحان پایان ترم : قلب ها برای که می تپد
پیام متقلب برای دیگران : چشم هایم برای تو
راهی برای متقلبان : جیب بر ها به بهشت نمی روند
آنتن مدرسه : جاسوس سه جانبه

جای سیلی معلم : دایره سرخ
دبیر تربیتی : پاک باخته
صفر های پشت سر هم : برج مینو
اعتراض برای نمره : شلیک نهایی

شب بارانی

ان شب را به یاد اور ان شب را که باران می بارید من هم همچون باران می باریدم

باران بهاری ان شب قطره قطره می چکید ولی من مثل سیل میگریستم در هر قطره ازان سیل

که فرو می غلتید بر گونه هایم به تو گفتم که دوستت دارم به تو گفتم که از پیشم نرو

به تو گفتم که بی تو تنها ترینم گفتم که با تو همه چیز هستم و بی تو تهی از هر چیز

اشکم را نمیدیدی و میخندیدی اری تو هرگز جز خودت کسی را ندیدی

خنده هایت را به یاد دارم و حرف های اخرت را به من گفتی که خیلی ساده بودم

به من گفتی که هر امدنی رفتنی دارد و رفتی افسوس که چقدر سیاه و پوچ می اندیشی

ان زمان به حال خودم می گریستم چشمانم پر از اشک بود و رفتنت را تیره و تار میدیدم

و اکنون به حال تو میگریم به حالت زار زار میگریم

چقدر کوچک بودی و هستی و من تو را یک دنیا بزرگی و خوبی می دانستم

چقدر کوته اندیش بودی و عاشقی را یک مسافرت می خواندی

و خودت را یک مسافر که بری و برگردی دلم به حالت می سوزد که هیچگاه طعم دلپذیر یک

عشق واقعی را نمی چشی حال برای خود اشک شادی میریزم که تو رفتی

و برای خود خوشحالم که در زندگی شکست خوردم اگر هرگز شکست نمی خوردم هیچ گاه

طعم شیرین پیروزی را نمیچشیدم همین شکست ها بود که مرا محکم کرد مرا استوار کرد در

مقابل سختی ها من با سرنوشت جنگیدم اما مثل همیشه سر نوشت پیروز میدان بود

دیگر به حال خود اشک حسرت نمی ریزم! (نه تو عاشقم نبودی مشت تو وا شده پیشم

زندگی

زندگی قاب عکسی روی دیوار

زندگی گرد و غبار روی اون قاب

زندگی سایهء عشق و ظلمت و بیداد

زندگی مثل دشت گل سرخی زیباست

دشتی که نسیمی گلهایش را به چرخش در خواهد اورد

در ان چرخش زیبای گلها

هر گلی انطور که می خواهد می خورد تاب

گل سرخی انقدر میچرخد و می رقصد

که برگهایش همه می ریزند

برگهایش همه می ریزند و جز خاری روی شاخه اش هیچ نمی ماند

گل سرخ دیگری با چرخشی یکدست و زیبا

خودش را می رساند سوی یک باغ

باغ بزرگ و زیبا که نامش را بهشت فریاد کردند

بهشت راهی مستقیم در بی کران هاست

از زنگی تا به بهشت یک قدم فاصله است

قدمت را صاف بگذاری خواهی رسید

گوله های برف درختان شهر را رخت عروسی پوشانیده اند.

عروسهایی تنها، زیبا، ساکت و نظاره گر.

نظاره گر تصویر حرکت بی معنای رهگذران این شهر.

شهری که مردمانش، غمهاشان را در روزمره گی شان پنهان

 می کنند.

مردمانی که بهیچ کس اعتماد ندارند و دائم در حال دفاع بسر 

 می برند.

دانه های برف وقتی چرخ زنان بر سرم می بارد، احساس شادی در

 قلبم زبانه می کشد.