خانه عناوین مطالب تماس با من

.....::: عشق سرد :::....

.....::: عشق سرد :::....

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • عاشقی؟
  • [ بدون عنوان ]
  • تو
  • ساز جدایی نزن
  • آیا خدا هنوز در آسمان زندگی می کند..؟
  • ...
  • سال نو
  • مرگ رنگ
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • با یادش...
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 7
  • اردیبهشت 1384 3
  • فروردین 1384 11
  • اسفند 1383 7
  • بهمن 1383 12

آمار : 13042 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • عاشقی؟ شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 14:56
    ۱ - اینو بدون که یه عاشق هیچ موقع آبرو نداره ۲ - بدون یه عاشق به امید عشقش زندست ۳ - بدون یه عاشق ‌‌‌؛ عاشق کشی بلد نیست ۴ - بدون یه عاشق هرگز دروغ نمیگه مخصوصآ به عشقش ۵ - بدون اگه به عشقت دروغ بگی یعنی اونو کشتی ۶ - اگه عشقت رو دوست داری هرگز بهش قول الکی نده 7- اگه عاشقی پیش عشقت خجالت با غرور رو بزار کنار ۸ - اگه...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 20:12
    تنها همینه جرم من.. دیوونه ام همین وبس... با خاطرات خوب تو.... همخونه ام همین وبس... نگو که باور می کنی ... دیوونه ها دل ندارن... جرم اونا فقط اینه ... که دل عاقل ندارن.. هق هق گریه هامونو... تو خنده ها نمی بینن... از رو لبای خسته مون.. بغضامونو نمیچیدن..... خوندن من برای تو.. موندن من برای تو... حتی اگه دلت نخواد......
  • تو یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 17:13
    کاش می دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز خش خش گام تو آرام آرام میدهد آزارمو من غر ق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
  • ساز جدایی نزن جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 17:55
    ساز جدایی نزن تمام نت ها شو از برم یه عاشق هیچ وقت از غم جدایی نمی هراسه چرا .... چون اگه معشوقه ، معشوقه باشه ساز جدایی نمیزنه یک صد گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
  • آیا خدا هنوز در آسمان زندگی می کند..؟ سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 23:10
    آیا خدا هنوز در آسمان زندگی می کند..؟ سر هایی که پایین می روند و در حال.... چشمهایی که حتّی کمی تر نمی شوند! دستانی که می روند و نگاه هایی که رو به بالا... دعا می کنند...؟؟! .. / . : آنان همچنان در آسمان به دنبال خدا می گردند
  • ... سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 23:10
    آنکه تمام زندگی اش دروغ است استعداد انسان بودن ندارد آنکه زیاد دروغ می گوید می تواند انسان باشد امّا نیست آنکه کم دروغ می گوید انسانِ خوبی ست و ... آنکه هرگز دروغ نمی گوید خداست....! و من ...........
  • سال نو سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 23:02
    سلام سال نو (۱۳۸۵) رو به همه دوستای عزیزم تبریک میگم من چند ماهی بود که نبودم ولی دوباره میخوام که بنویسم سال ها می گذرند سال های زیادی تحویل شده اند و خواهند شد یا مقلّب القلوب و الابصار با مدبّر اللیل و النّهار یا محوّل الحول و الاحوال حَوِّل حالَنا الی احسن الحال کدوم یکی از سال های ما فرق کلّی با سال های قبلی...
  • مرگ رنگ سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 22:57
    رنگی کنار شب بی حرف مرده است. مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام شب شکست. سر مست فتح آمده از راه این مرغ غم پرست. در این شکست رنگ از هم گسسته رشتة هر آهنگ. تنها صدای مرغک ی باک گوش سکوت ساده می آراید با گوشوار پژواک.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1384 18:14
    ومن هر روز سرنوشت پنهان خود را در هزار توی فنجانی جستجو میکنم. به امید رویش گل خوشبختی پشت دروازه بسته تقدیر یا امید یافتن تک ستاره ای خاموش در اسمان فنجان.
  • [ بدون عنوان ] جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 18:43
    ستاره گفت چه شورها پیوست به این شکسته بیدار با شکستن خواب ستاره بود و رواق بلند تاریک! صدای نبض زمان بود صدای بال درخت صدای پای نسیم صدای نرم غزلهای آب در مهتاب همان ترانه غمگینه که می سرود سپهر همان حکایت مبهم که می نوشت شهاب ستاره را گفتم: کجاست مقصد این کهکشان سر گشته؟ کجاست خانه این ناخدای سر گردان؟ کجا به آب رسد...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 17:44
    گلی جان! دورازتودراین دیرخراب... روزها را با عشق....من بهم می دوزم.... تارسد موسم دیدار دگربار مرا.... کاش می شد ....تو کنارم بودی! تا که از صحبت گل! از دل افروزی صبحی روشن..ازشب و جنگل و دشت و باران..... قصه ها می گفتیم... ولی افسوس که در این می کده بی بنیاد من چو شمعی خاموش درسکوتی سرشار.. دل به امید کسی می بندم.......
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1384 17:49
    به شکوفه بهاران به ردای پاک باران به تواضع بنفشه به کنار جویباران به درخت سالخورده به پرنده ای که مرده به خیال سبز جنگل که رهی به کس نبرده به حقیقتی که باشد به نگاه کودکانه به رسالتی که گندم بودش زند جوانه به سیاهچال کیهان به مکان خفته در آن به زمان سفر نمودن به گذشته های انسان به نهایتی که شاید برسد به بی نهایت به...
  • با یادش... دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1384 18:19
    راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد قد خمیدهء ما سهلت نماید اما بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی جام میِ مغانه هم با مغان توان زد درویش را نباشد برگ سرای ِسلطان مائیم و کهنه دلقی کاتش...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1384 16:32
    از پایه میز دوتاپا میسازم از دسته صندلی دوتا دستا شو از ساعت رودیوار براش یه صورت از گلهای سرخ اطلسی لباشو از درخت گیلاس میگیرم چه شاشو میگیرم از بهار روای خندها شو ان عروسک چوبی و تویه باغچه میشینم میبوسم اون خاکه زیره پاشو
  • [ بدون عنوان ] جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1384 15:29
    عطر زرد گل یاس رو نمی خوام نمره ی بیست کلاسو نمی خوام من فقط واسه چش تو جون می دم عاشقای بی حواسو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی هوارو نمی خوام عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام دوره گرد گل فروشو نمی خوام اونی که چشاش به رنگ عسله مجنون خونه به دوشو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 14:52
    آری چنین بود گسترش نقطه عشق و تب و تاب بهاریش .. من مبهوتم. مبهوت بزرگیش . جلالش . مبهوت سنگینی نگاهش و مجنون چشمان سیاهش و چون پیر خسته از روزگار که به سایه ای رسیده و در طراوتش غرق شده ام و رویای با او بودن را تجربه می کنم. شیرین است انها که طعمش را چشیده اند خوب می دانند چه لذتی است نگاه در چشمان معصومانه ای که با...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 01:32
    از روزی که عشق را در نگاه تو دیدم و عاشقت شدم توانستم پرواز کنم و بخورم زمین باز هم پرواز کنم و باز هم زمین بخورم هر بار به امید پرواز طولانی تری هر کسی چنین محبتی ندارد هر کسی نمی تواند لذت زیبای پرواز را احساس کند از تو متشکرم .
  • کاشکی میشد که بخندم همیشه دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 11:42
    زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره گاهی از مدرسه و کیف و کتاب گفتی برام گاهی از شیطونیهای بی حساب گفتی برام گاهی از مردم بی عاطفه نالیدی واسم گاهی از عاشقی و رنج و عذاب گفتی برام زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره زندگی راستی چه زود...
  • دوست دارم جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 15:07
    می خوام بگم که دوست دارم ولی ............ ولی تو نفهمیدی تویه اون گرما گرمایه دستام رو نفهمیدی با عشقت عمریه سوختمو ساختم قلبم رو واسیه ناز تو باختم ازاول از اول تورو شناختم تورو شناختم بارون زد اشکای گرم منو تو ندیدی آفتاب شد گرمی دستامو نفهمیدی تو فصل بی عشقی طعم لبهامو تو نچشیدی
  • کویر دل پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 10:30
    رفتی و بی تو دلم پر درده پاییز قلبم ساکت و سرده دل که می گفتم محرمه با من کاشکی می دیدی بی تو چه کرده ای که به شبهام صبح سپیدی بی تو کویری بی شامم من ای که به رنجام رنگ امیدی بی تو اسیری در دامم من با تو به هر غم سنگ صبورم بی تو شکسته تاج غرورم با تو یه چشمه چشمهء روشن بی تو یه جادم که سوت و کورم ای که به شبهام صبح...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 10:19
    مارتیک با لبات قهرم با چشات قهرم نگام نکن با نگات قهرم عاشقت بودم نفهمیدی هی بهت گفتم هی تو خندیدی زخم زبونت به دلم نشست سنگ عاشقا سرمو شکست یادمه یه روز مست و مستونه داد زدم بیا بیرون از خونه سنگ آخر و تو به من بزن خندیدی گفتی (...) برو دیوونه ! وقتی که عشقو دیدی تو نگام وقتی که اسمت اومد رو لبام داد زدم یه روز توی...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1384 14:26
    سلام بچه ها من اصلا یادم نبود سال نو مبارک سال خوبی داشته باشید قرار بود فقط بی قرار من باشی وروزهای مبادا کنار من باشی قرار بود که مهتاب من شوی نه فقط، شبی ستاره ی دنباله دار من باشی که هر ستاره ی دنباله دار رفتنی است خیال می کردم ماندگار من باشی سر قرار نبودی خمار برگشتم قرار بود که چشم انتظار من باشی تو دست های...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1383 14:43
    دیروز پس از مردن ادم برفی شد آب تمام تن آدم برفی امروز دوباره کودکی را دیدم سرگرم به جان دادن آدم برفی او دکمه ی چشم های زیبایش را می دوخت به پیراهن آدم برفی او شال ندارد ،نه!ولی دستش را انداخته برگردن آدم برفی خورشید طلوع کرد ، کودک برداشت آهسته سر از دامن آدم برفی هی برف به آفتاب می زد ، می گفت برگرد !...برو!......
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 17:00
    سلام امروز میخوام بنویسم ولی.................... نمیدونم چرا دیگه دوست ندارم چیزی بنویسم آخه فکر کنم یکی ناراحته که من این وبلاگ زدم اینم مینویسم برای شما دوستان عزیزم..................... شاید این وب تعتیل کردم دلم گرفته است...میخاهم بگریم اما اشک به میهمانی چشمانم نمی آید ,تنم خسته و روحم رنجور گشته و میخواهم از این...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 18:06
    راز عشق عشق یعنی لحظه های التها ب عشق یعنی لحظه های نا ب نا ب عشق یعنی اتفاق دو نگاه عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی درفراقش سوختن
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 17:58
    If I had to pick but one thing To take across the sea I think I'd pick a good friend To go along with me A friend is more precious Than any material thing She can make you feel complete And get your soul to sing And when that friend and I Set sail across that sea We'll fear no squall nor storm Together strong we'll be...
  • شاگرد و استاد جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1383 13:39
    شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟" استاد در جواب گفت:"به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!" شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟" و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم،...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 12:24
    کاش می دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز خش خش گام تو آرام آرام میدهد آزارمو من غر ق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
  • پس با تو خواهم ماند چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 12:23
    آشنای من قسمت نبود تا در کنار هم بمانیم شاید این سر نوشتی است که برای ما رقم خورده است دور از هم ولی با هم همیشه از خودم می پرسیدم که چقدر با جدایی فا صله دارم هیچ گاه فکر نمی کردم که جاده پر اندوه جدایی این قدر نزدیک باشد وای خیالی نیست چرا که جای داشتن در کنار هم مهم نیست جای گرفتن در قلب هم اصل است صادقانه بگویم :...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 13:32
    بهش گفتم که چقدر دوستم داری؟ گفت: اندازه تمام شکوفه های بهاری و چه راست گفت! چون عمر شکوفه های بهاری دو روز است .............
  • 41
  • صفحه 1
  • 2