دیروز پس از مردن ادم برفی
شد آب تمام تن آدم برفی
امروز دوباره کودکی را دیدم
سرگرم به جان دادن آدم برفی
او دکمه ی چشم های زیبایش را
می دوخت به پیراهن آدم برفی
او شال ندارد ،نه!ولی دستش را
انداخته برگردن آدم برفی
خورشید طلوع کرد ، کودک برداشت
آهسته سر از دامن آدم برفی
هی برف به آفتاب می زد ، می گفت
برگرد !...برو!... دشمن آدم برفی
سلام دوست دارم بدونم کی از اینکه تو مینویسی ناراحت میشه؟؟؟؟؟؟