دیروز پس از مردن ادم برفی

شد آب تمام تن آدم برفی

امروز دوباره کودکی را دیدم

سرگرم به جان دادن آدم برفی

او دکمه ی چشم های زیبایش را

می دوخت به پیراهن آدم برفی

او شال ندارد ،نه!ولی دستش را

انداخته برگردن آدم برفی

 خورشید طلوع کرد ، کودک برداشت

آهسته سر از دامن آدم برفی

هی برف به آفتاب می زد ، می گفت

برگرد !...برو!... دشمن آدم برفی

 

نظرات 1 + ارسال نظر
م سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام دوست دارم بدونم کی از اینکه تو مینویسی ناراحت میشه؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد