به خدا پروانه ها پیش از انکه پیر شوند می میرند
پلک می زنی، خیس می شوم راه می روی، دور می شوم اهای با تو هستم از من تا تو چند درخت بر زمین رسته است چند پرنده رفته و برنگشته است چه مقدار هوا از این جهان برای توست نمی دانم از کجایی در کجا راه می روی من تو را با تو می خواهم و فقط تو را دارم من می ترسم چون یک پرنده بی جفت می ترسم من خواب دیده ام می توان رویای خیس از باران شانه را بر طنابی که از نگاه تو اغاز می شود خشک کرد به ماه گفتم سلام مرا به دختری برسان که شاعر است ولی شعر نمی گوید به او گفتم من عاشق رویای شاعری هستم که سرشار از دریاست و ابی می خواهد
|
سلام.
وبلاگ جالبی دارید.
به من یه سر بزنید.
من یه سوال مطرح کردم.
لطفا اون رو حتما تو بخش نظرات به من جواب بدید.
اگه دوست داشتید بقیه مطالبشم بخونید.
سلام خوبی
امید وارم که همیشه سلامت و موفق باشی
به ما هم سر بزن خوشحالی می شیم
بای
سلام ...
چه دهکده ی خلوتیه ...
موفق باشی
سلام.شعر خیلی قشنگی بود امیدوارم دهکده ی عشقت پر ترانه باشه همیشه...
سلام....خیلی قشنگ بود........راستی اگر پروانه ها پیر شن می شن پیروانه نه پروانه.......
سلا وبلاگ زیبا و جالبی داری موفق باشی